ژید: «رفیق، زندگی را بدانگونه که مردم به تو پیشنهاد میکنند مپذیر. قربانی بُتها مشو.»
آندره ژید، نویسندۀ که میان انواع سبکها دست به قلم شده. تعدادی او را #رمانتیسم خواندهاند. منتقدی او را در زمرۀ نویسندگان #کلاسیک قرار داده است. نویسندگانی هم متنهای او را #اگزیستانسیالیسم تفسیر کردهاند. ژید برای خودش مرزی قائل نبوده است. ژید بسیار دلبستۀ نویسندگانی چون #شکسپیر، #داستایوفسکی و. بوده است. در بعضی از نوشتههایش از قهرمانهایی میسازد که روحیاتی بهمانند قهرمانان آنان دارد.
در این جستار قصد دارم. اندکی به رمانِ (درِ تنگ) بپردازم. رمانِ درِ تنگ یکی از دو کتابی است که نوبلِ ادبیات به آن تعلق گرفته است. از آنجایی که قبلتر در جستاری جداگانه به کتابِ مائدههای زمینی پرداختهام. میتوانید با عبارتِ #مائدههای_زمینی و #آندره_ژید، به آن مراجعه کنید.
داستان را راویِ اول شخص با فلاش بک زدن به گذشته شروع میکند. راوی میگوید که قصد دارد خاطراتش را برایمان بگوید. بعد شروع میکند به گفتن خاطراتش با مادرش در فرانسه که پدرشان فوت کرده است. ما توصیفاتی از خانه و باغشان میشنویم. در فصل اول خاطرات دوران کودکیاش (نوجوانیاش) را در خانۀ داییاش و خالهاش میخوانیم. اتفاقاتی که هول و هوش او و زن داییاش و دختر داییاش (آلیسا) میگذرد.
در فصل اول شخصیتهایی میبینیم با طرز تفکرهای متفاوت مانند مادر راوی (ژروم)، زن دایی و مرموزترین شخصیت آلیسا است. شخصیتی که خیلی به جمع نمیآید. مدام در تاریکی است. خیلی به بیرون نمیرود. مدام کتاب میخواند.
در فصل اول شخصیت از دلبستگیاش به دختر داییاش میگوید. دلبستگی که در صفحههات آخر در کلیسا با خواندن دعایی از طرف کشیش ژروم از خود بیخود میشود و پا به فرار میگذارد.
در فصل اول بیشتر با کلی گوییهای رو به رو هستیم که راوی میگوید در ادامه از آنها برایتان خواهم گفت.
با فرار کردن زن دایی ژروم به نوعی خانوادۀ داییاش رو به انحلال میروند. ژروم نمیتواند علاقهاش را به آلیسا ابراز کند. همچنین آلیسا نیز به دلیل عقاید مذهبی شدید از ابراز عشقش به ژروم نا توان است.
در دعایی که کشیش برای آنان خوانده بود مدام به درِ تنگی اشاره میکرد که فقط به تنهایی میتوان از آن رد شد. این گفتهها آلیسا را تحت تأثیر خود قرار داده است. داستان به ظاهر داستان علاقهمند شدن پسر عمه به دختر دایی است ولی در خلال آن ما به تفکرات موجود در جامعه بر میخوریم.
وجود نامه در داستان که شخصیت از طریق آنها به اطلاعتی میرسد و از طریق آن اطلاعاتی هم به خوانند میدهد یکی از ویژگیهای خوب داستان است. تعلیق در بین شخصیتها وجود دارد که مدام شخصیتها منتظرند تا دیگری به او پیشنهاد بعد و این از خواننده پوشیده نیست به خواننده اطلاعات داده میشود که مثلا ژولیت خواهر کوچک آلیسا به ژروم علاقه دارد.
پیرنگ خوب جفت و بند شده است. مثلا بی توجهی دایی به زنش باعث فرار او با یک افسر جوان میشود. شاید در جاهای نوع دید آلیسا کمی غیر عادی به نظر بیاد ولی اگر کمی دقت کنیم از اول داستان او کتاب خوان و غیر عادی است و قابل پذیرش است.
کشمکش درونی شخصیتها که عشق و علاقه است به چهار ستون داستان هم سراید میکند و به نوعی کشمکش شخصیتها به خواننده هم منتقل میشود هر چند ضعیف است.
در دیالوگ گویی نویسنده به خوبی عمل کرده و ما از خلال دیالوگها به درونیات شخصیتها پیبریم و با نوع تفکر آنها آشنا میشویم. به نوعی دیالوگها داستان را جلو میبرند ولی بعضیجاها پر حرفی راوی (ژروم) ملال آور میشود.
فضا سازی کاملا از ذهن آندره ژید تراوش میکند و بعضیها به شعر نو میماند مانند زمانی که میگوید: « مه حالتی اخمو و غمگین به بندرگاه داده بود.» در جاهایی این فضا سازیها نشان دهندۀ درونیات شخصیت است و در جاهای خواننده را آماده میکند، در ادامه با فضای غمگین یا شاد رو به رو شود.
#س.آقازاده
@s_mordad
مجلۀ #فرهنگِادبیاتِداستانی
#Dastanikhu
مجلۀ فاد (فرهنگِ ادبیاتِ داستانی) داستان ,ژروم ,آلیسا ,داییاش ,میشود ,شخصیتها ,مائدههای زمینی ,راوی ژروم ,دختر داییاش ,شروع میکند ,قرار داده منبع
درباره این سایت